نهمین نوح رسیده است شود سرور شهر
با همین عمر کمش سایه شود بر سر شهر
نهمین نور دمیده است زمین بی تاب است
پسر حضرت ارباب خودش ارباب است
نهمین جود رسیده است گداها شادند
خبر آمدن عشق به هم می دادند
چه کسی جود و کرم اینهمه بی حد دیده؟
سومین دفعهی دنیاست محمّد دیده
نور چشم پدری بعد چهل سال رسید
و چهل سال پدر طعنهی بسیار شنید
آخرین شام از این چلّهی تار آمده است
ماهی از دامن خورشید به بار آمده است
آمده بار امامت بکشد بر دوشش
یاوه گویان همه ساکت و پدر مدهوشش
علم از درک مقامات پسر جا مانده
دهن شهر از این معجزهها وا مانده
خردسال است ولی مثل پدر تابیده است
تکهی آینه ای رو به روی خورشید است
دهم ماه رجب آمده خورشید نهم
حالت شهر شده مثل شب سیزدهم
مژده دادند مریدان که مراد آمده است
نهمین حیدر کرار، جواد آمده است
یکی یک دانه شدی دلبر بابا شدهای
خوش به حال دل رعیت که تو آقا شدهای
بس که هر بیت نشانی ز حضورت دیده
در دل مثنویام شوق غزل پیچیده
زلف بر باد بده، من که دلم بر باد است!
ناز بنیاد کن این مشتریات آماده است
سرم از بابت بیعانه نثار قدمت
در ره عشق شما سخت ترین هم ساده است
تو جواد بن رضا - بنده غلام بن غلام
هر که در خانهی تو گشته غلام آزاده است
خاک نعلین شما اوج کمالات من است
اعتباری هم اگر هست نگاهت داده است
پر زده مرغ خیالم پیِ اوج آمده است
زیر پاهای شما خسته شده است افتاده ست
آسمان حرمت مثل خراسان آبی است
آبی کاشیات از گنبد گوهرشاد است
پنجرههای ضریحت سوی مشهد باز است
پشت هر پنجره یک پنجرهی فولاد است
کاش یک بار بیفتد گذرم سمت شما
چه مسیری است مسیر سفرم سمت شما
هر قدم راه رسیدن به تو بوسیدنی است
بعد شش گوشه دوتا گنبدتان دیدنی است
داود رحیمی